کد خبر : 3210
تاریخ انتشار : سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۷:۲۴

خبرنگار: حسن عبدالهی

فیلم| گریه کوخ نشینان برای مردی که کاخ نشین نبود

فیلم| گریه کوخ نشینان برای مردی که کاخ نشین نبود
انگار بغضی جامانده در سینه اش مجال رهاشدن پیدا کرده، بی توجه به اطرافش، دست برده در گریبان و خیره به تصویر نقش بسته بر سنگ سرد و سیاه، دلتنگ و بی قرار اشک می ریزد برای مردی که رییس جمهور بود اما کاخ نشین نبود و سرانجام هم از دل کوه ها و در راه خدمت به کوخ نشینان شهادت را عاشقانه در آغوش کشید.

سهره آنلاین: آرام و بی هیاهو از میان همهمه و هیاهوی جمعیت می گذرد، از لابلای جماعتی که در حال ترک محل یادمان هستند، خود را به سنگ مزاری می رساند که اکنون دیگر مثل چند ساعت قبل دور و برش شلوغ نیست، نه دوربینی هست، نه میکروفونی و نه خبرنگاری، تنها صدای ناله باد سرد اردیبهشتی جنگل های ارسباران است و صدای هق هق مرد روستایی چهره سوخته از شلاق سرما.
ناخودآگاه نگاه و دوربینم به سمتش می چرخد، مردی کوتاه قامت و با کلاه سیاه دست بافتی بر سر و کاپشن رنگ پریده ای بر تن و اشک روان بر دیده، بی کلام و بی صدا از میان همه آنهایی که با عجله در حال ترک محوطه هستند، می گذرد، احساس می کنم حواسش به اطرافش نیست، خیره به یک نقطه انگار دلش پر می کشد و پاهایش انگار روی زمین کشیده می شود و با پای دل و روحش گام بر می دارد.

IMG 20250520 084018 019

از روی سکوی بالایی یادمان خودش را روی سنگ مزاری می اندازد که رویش حک شده: «محل شهادت شهید جمهور ابراهیم رئیسی» و تا می نشیند بالای سر مزار، درست همانند پسر بچه ای که در شلوغی گم شده باشد و در میان همه بی پناهی و دلشوره هایش به یکباره چشمش به پدرش بیافتد، بغضش می ترکد، بدون کلامی فقط هق هق گریه هایش همنوا با صدای باد سردی که میان درختان جنگل ارسباران می پیچد، برای دل داده اش دلگویه می سراید و اشک چشمانش که با نم نم باران بهاری درهم می آمیزد و سنگ سرد و سیاه مزار را می شوید و جلا می دهد.
دوست ندارم خلوتش را به هم بزنم، از رفقای خبرگزاری هم که حالا دیگر متوجه این صحنه غریب شده اند، می خواهم تنهایی اش را مکدر نکنند، دل سیر بالای مزار گریه می کند، انگار بغضی جامانده در سینه اش مجال رهاشدن پیدا کرده، بی توجه به اطرافش، دست برده در گریبان و خیره به تصویر نقش بسته بر سنگ سرد و سیاه، مثل طفلکی دلتنگ و بی قرار اشک می ریزد.
با صدای آرام همراهش که زیر لب زمزمه می کند: «الفاتحه مع الصلوات»، به خودش می آید و دست از گریبانش بیرون می کشد و با نگاهی سراسر از حسرت گردن کج می کند و سرش را روی شانه می گیرد و آرام دستش را روی سنگ مزار می گذارد و با همان لهجه دلنشین ترکی و روستایی اش، در میان هق هق و بغض هایش، شکسته و منقطع حمد و سوره ای می خواند و با مرواریدهای اشکی که همچنان بر پهنای صورتش جاری است، نثار شهیدی می کند که یکسال پیش از همین خاک سرد ققنوس وار به آسمان ها پر گشوده است.
ساعت هاست که همراه با خانواده شهدای پرواز اردیبهشت در محل یادمان و معراج شهدای خدمت هستیم، کلی مصاحبه و محتوا جمع کرده ایم از وزیر و مسئول و مدیر و سردار و خانواده ها، اما این یکی جنسش فرق می کند، دوست ندارم چیزی بپرسم، دلم می خواهد خودش بگوید، صاف و بی ریا و جواب همه سئوال هایمان تنها یک چیز است: هق هق مرد روستایی چهره سوخته از شلاق سرما که نمی خواهد مروارید اشک هایش را با کسی جز دلدارش قسمت کند و با هر سئوالی همانطور که با دست های پینه بسته اش صورتش را می پوشاند، آرام می گوید: «خدا رحمتشان کند، خیلی دوستشان داشتم، خدا رحمتشان کند…».
احساساتش آنقدر خالص و بی ریاست که حتی اجازه پرسیدن اسمش را هم به خود نمی دهم، اما از صحبت های همراه و هم ولایتی اش دستگیرم می شود که اهل روستای شرف آباد است، از روستاهای اطراف محل سقوط بالگرد رییس جمهور و همراهانش در ورزقان و وقتی می پرسم «چه عجب اینجوری گریه می کنی»، ناگاه بغضش دوباره مجال ترکیدن می یابد و همچنان که سعی دارد چهره اش را پشت دستان ضخمت و روستایی اش پنهان کند، باز تکرار می کند: «خیلی دوستش داشتم…»
همراهش آرام می گوید: «اولین باری است که اینجا می آید» و تا این جمله را می شنود، انگار خودش را مقصر این فراق می داند، آرام لابلای هق هق گریه هایش می گوید: «وسیله نداشتم بیایم، خیلی دلم می خواست اینجا باشم ولی نمی توانستم بیایم…» و باز دوباره کلمات و جملات شکسته اش در میان بغض و هق هق گریه های بی امانش محو می شوند و من با حسرت از پشت لنز دوربین به این خلوص خیره مانده ام.
سوای همه مصاحبه و گفتگوهایی که با اشخاص و چهره های مختلف در محل یادمان معراج شهدای پرواز اردیبهشت داشتم، این یکی حسرت دو چندانی می شود بر دلم، حسرتی آمیخته با دلتنگی برای شهدایی که با رفتنشان حتی روستایی های کوه و کمرنشین هم برایشان دلتنگ می شوند و بغض می کنند و شاید مهدی رسولی دلیل این بغض و دلتنگی را بهتر از هر کسی تصویر کرد، آنجا که در تشییع شهید رئیسی خواند: «سید برای درد مردم تا کجاها رفتی که باید تو کوه ها دنبالت می گشتیم، تو تو کوه ها چیکار می کردی سید خدا…»
و من جواب این سئوال را امروز، در دل جنگل های ارسباران در نقطه ای کوهستانی و دورافتاده در وزقان و در اشک های مرد روستایی اهل شرف آباد، با کلاه دست بافته ای بر سر و کاپشنی رنگ پریده بر تن و اشک بی امان حلقه زده بر چشمانش، به روشن ترین و زلال ترین شکل یافتم: وقتی سید محرومان باشی، وقتی وزیر خارجه محور مقاومت و کودکان مظلوم و بی یاور غزه باشی، وقتی امام جمعه شنبه تا جمعه باشی و وقتی استاندار جوان و جهادی خستگی ناپذیر باشی، به حتم پر کشیدنت از دل کوه های ورزقان و در راه خدمت به خلق خدا، دل هر کوخ نشینی را در جای جای این خاک به درد می آورد.
و این سنت الهی است که آنان که در راه خدا و برای رضا و آسایش خلق خدا شب و روز نمی شناسند، محبوب قلوب بندگان خدا خواهند شد و بی شک شهادت اجری است بی همتا برای چنین انسان های وارسته ای که مصداقی هستند برای آن سخن سردار فاتح دل ها که گفت: « تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود، شرط شهید شدن، شهید بودن است…» و چنین است که امروز و یک سال پس از پرواز اردیبهشت، بیشتر از قبل دلتنگ و در حسرت خادمان شهیدی هستیم که مفهوم «خدمت» را چنان بازتعریف کردند که با گذشت هر روز پس از عروجشان با همه وجود و با عینیت تمام، تفاوت بین خدمت در عمل و خدمت در حرف و ادعا را درک و لمس می کنیم.
سید ابراهیم رئیسی از همان ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ که همزمان با ولادت ثامن الحجج شد رئیس جمهور ایران و از همان روزهای نخست که ساکن پاستور شد، بر خلاف بسیاری از پاستورنشین‌های پیشین کمتر در کاخ و سرای ریاست جمهوری بود و همان طور که وعده داده بود، شد خادم ملت و سفرهای استانی‌اش را از مشهد مقدس، از همانجایی که سال ها خادم‌الرضا بود، آغاز کرد.
در سال‌های ریاست جمهوری اش چنان مرزهای خادمی و خدمت گزاری را جابه‌جا کرد که در سه سال خدمتش دست کم دو بار به هر استان سفر کرد تا از نزدیک در جریان اجرای امور و البته در میان مردم باشد و سرانجام 31 اردیبهشت ۱۴۰۳ و باز همزمان با ولادت علی ابن موسی الرضا (ع) به همراه یارانی چون سید محمدعلی آل هاشم امام جمعه مردمی تبریز، امیرعبداللهیان وزیر مجاهد امور خارجه و مالک رحمتی استاندار جوان و پرتلاش دیار آذربایجان برای آخرین بار، بار سفر بست، اما این بار آغاز سفر از تبریز بود و در میان غریو و نوای «یا زهرا یا زهرا»ی تبریزی ها و به مقصد مشهد مقدس، همانجایی که قصه شهید جمهور از آنجا آغاز شد.
ابراهیم رئیسی این بار اما نه در لباس رئیس جمهور، نه در آن لباده خاکی شده از شوق مردم، که در رخت آخرین و آرمیده در تابوتی منقش به پرچم مقدس ایران اسلامی، آخرین دور سفرهای استانی اش را از دیار باکری ها و قاضی ها و علامه ها و ستارخان با غوغا و اشک و اندوه تبریزی ها آغاز کرد تا پس از عبور از تهران و قم و بیرجند، برسد به سرزمین خورشید توس و تن و جان سوخته اش برای همیشه در آستان و صحن و سرای امام مهربانی‌ها، در مشهد الرضا آرام گیرد.
و چنین می شود که ابراهیم رئیسی در روز ولادت ثامن الحجج خادم جمهور اسلامی ایران می شود و سه سال بعد در روز ولادت همان امام معصوم می شود شهید جمهور، چنین می شود که سید محمدعلی آل هاشم در روز ولادت امام مهربانی ها به آرزوی دیرینه اش می رسد و به برکت مردمی بودن و با مردم بودنش می شود سومین شهید محراب تبریز.
چنین می شود که حسین امیرعبداللهیان مرد میدان دیپلماسی و سرباز پرافتخار ایران در متحد ساختن جبهه مقاومت علیه صهیون خونخوار در ماه های اخیر می شود نخستین وزیر امور خارجه شهید جمهوری اسلامی ایران و چنین می شود که مالک رحمتی جوانترین استاندار آذربایجان شرقی، جوان دهه شصتی که در عمر چهار ماهه خدمتش در دیار مادری به نور امیدی بدل شده بود برای مردم آذربایجان، پلاک شهادت را در روز ولادت علی ابن موسی الرضایی به گردن می آویزد که سال ها افتخار خادمی آستانش را داشته است.
و آری، ایران مردمی دارد قدرشناس و زرشناس، مردمانی که بها و قیمت هر کس را با عیار رفتار و گفتارش در مواجهه با درد و غم هایشان و تلاش برای کاستن از مشکلات و دشواری هایشان می سنجند نه با وعده های بی عمل و بهانه تراشی ها برای ناکارآمدی ها و «نمی شود و نداریم و نمی توانیم» ها، و این چنین می شود که حتی مردمانی از جنس مرد روستایی اهل شرف آباد ورزقان هم با کلاه دست بافته ای بر سر و کاپشنی رنگ پریده بر تن و اشک بی امان حلقه زده بر چشمانش، مرید مسلک و مرام خادمی شهدای خدمت می شوند و دلتنگشان.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.